Saturday, January 25, 2014

برخوردهایی همیشه از نوع حماسه شلوار جین



در کنار گفته ها و شنیده ها بسیار این سالها، فرصتی دست داد که با فاصله چندین سال یکبار دیگر با داستان و فیلم جنجالی «بدون دخترم هرگز» رویارو شوم. این سومین بار بود. بار اول فکر کنم در اوایل دهه هفتار بود که روایت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از داستان را با همان نگاه مرسوم و رسمی حکومتی از تلوزیون دیدم که فیلم یکسره مردود و دروغ و صهونیستی و... قلمداد شده بود.

بار دوم در دوران دانشجویی بود که فیلم در آمفی تأتر یکی از دانشکده های دانشگاه تهران به نمایش در آمد. آقای دکتر محمودی هم بودند و در حین نمایش فیلم، هم توضیخاتی در مورد سوابق زندگی و تحصیل خویش و نیز در رد و انکار رویدادهای محتلف فیلم و داستانی که فیلم بر اساس آن ساخته شده بود می دادند. در فضای شوخ طبعی های دانشجویان حاضر در آمفی تأتر و هم در آن هنگام که در دوران تب و تاب اصلاحات بود و بارقه های امید به تغییر و تفاوت بر جامعه به خصوص فضای دانشگاه حاکم بود ما گویا در این تب و تاب، خاطره و تصاویر زشت و دهشتناک دهه شصت را کمی به پستوهای ذهن عقب رانده بودیم یا نمی دیدیم تا علیرغم دیدن واقعیتهایی در فیلم، باز به بهانه اغراق در نمایش رویدادها در فیلم که خود دکتر محمودی هم به کرّات و مرّات سعی در القاء آن به تماشگران حاضر داشت تماشای فیلم را در حالت بینابینی از قبول و انکار و مزاح و مطایبه برگزار کنیم و بگذریم.... همیشه، همه با چه مهارتی هم می گذریم؟!

 اما اکنون که فیلم را در یک آرامش و بدون حواشی آن سالها مشاهد کردم، دریافتم چیز دیگری بود. بخصوص از آن رو که این تماشا را با توقف گاه به گاه فیلم و با تداعی خاطرات شخصی و اسناد تصاویر و فیلمهای مستندی که در این طی همه این سالها از تاریخ جمهوری اسلامی بخصوص چندساله انقلاب و دهه شصت دیده و شنیده و خوانده ام همراه کردم...بجز چند صحنه حاوی برخی لغزشهای به دور از واقعیت فیلم مثلاً در اینکه پیشنماز رو به نمازگذاران نماز می خواند...در عین حال فارغ از اغراق نمابشی و دراماتیک موجود در برخی موارد که البته بر گرد کانونی از واقعیت بودند، متأسفانه در مورد اغلب قریب به اتفاق رویدادهای فیلم هر چه تلاش کردم که در موارد بسیارموضوعی را در فیلم در مواجهه با خاطرات و مستندات انکار کنم نتوانستم. همه موارد دارای هسته ها و خواستگاه های غیر قابل انکاری از حقیقتهای غیر قابل انکارِ بخصوص آن زمان و در مواردی حتی حال حاضر ایران تحت حاکمیت اسلامی بودند و هستند. جز اینکه کارگردان می توانست آن لغزشها و اغلاط را نیز با تصاویری از اعدام و سنگسار و شکنجه های خیابانی جایگزین کرده و بهانه را از عوامل و طیفهای گوناگون بسیج و رگ گردن همیشه در صحنه ها بگیرد(البته با سماجت این گروه ها و سکوت برخی در مقابلشان حاشا و کلا) گویا خوشبختانه راوی داستان در طول خاطرات سفر خویش با این صحنه ها رویارو نشده بوده و کارگردان هم از خیر آنها گذشته است. 
از اعدامها و تصویه های حزبی و سیاسی گذشته که بسیاری صدها برابر بنده به یاد داشته و خود شاهد یا قربانی آنها بوده اند، من که خود از نسل بعد از انقلاب هستم و صغر سن در آن سالها اجازه یاد و تداعی زیادی به من نمی دهد با این وجود باز شخصاً هنوز از خاطرات کودکی ام، از جمله به یاد دارم زمانی را که بر روی سقف اتوبوسها و مینی بوسها در برخی از شهرهای ایران عده ای را به نوبت در مقابل چشم مردمی که ازدحام نموده بودند شلاق می زدند حال این بیشتر حاوی توحش است یا تصویر حرکت گله گوسفندان در صحنه هایی از فیلم؟!. خلاصه آنکه در این سومین مشاهده  این فیلم و ماجرا باید اذعان کرد که رویدادهای این فیلم به خوبی بیانگر و تداعی کننده رویدادهای سیاسی اجتماعی مقارن خویش در آن تاریج هستند.

 در اینترنت در موضوعات فارسی در مورد دیدگاه ها در مورد این فیلم جستجو کردم و تقریباً در همه مطالبی که البته من دیدم، همه با دیدی حاکی از انکار تنها با موضعی کلیشه ای، بر ضد ایرانی بودن و غیر واقعی بودن این فیلم تاکید کرده و از همین روی در یک عزم همگانی، باز آشغالها به زیر فرش جاروب شده است. خوب البته با دیدن مواردی چون «حماسه شلوار جین» چنین انتظاری هم از جماعت همیشه در صحنۀ رگ گردن ورم کرده می رود که به موقعش همیشه به داد عوامل و برادران ارزشی و بسیجی در بخش دیگری از صحنه برسند. انگار به وقتش و به اقتضایش همیشه باید حلقه هایی از رشته تاریخ و خاطرات آن سرزمین گم شده و فراموش شوند تا راه باز برای کلاشی و تکرار و فریب و تخدیر و خوشباشی های دروغین گاه به گاه پس از توفانهای مکرر فراهم باشد. چه نیروی قابل اعتنایی باید باشد در جماعتی! نیرویی که دهه های از دوران تب و تاب به قهقرا و ارتجاع و بربریت خزیدن دستکم بخشهای بزرگی از جامعه را در همت تمامشان به خون و خونریزی و خشونت و شکنجه و وحشی گری و... آشکار را به زیر سایه برده و حتی عوامل و دست اندرکاران آنروزهایش را امروز به عنوان برجسته گان و نخبگان و... به خود حقنه کند؟ 


...پارسال 

0 comments:

Post a Comment